کورش بزرگ

 

هر کس نیکو بپرسد، بداند [و] هرکس بداند، نیکو بپرسد . [امام علی علیه السلام]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?جاسم

دوشنبه 88/9/9  ساعت 3:57 عصر

مختصری از زندگی کورش بزرگ

  • مختصری از زندگی کورش بزرگ
  • جشن و سرور برپاست. جشن ازدواج ولیعهد پارس، شور و حرارت خاصی در مردم ایجاد کرده است. این جا سرزمین پارس است. ماندانا به فرزند برومندش نگریست و او را از ته دل ستود. به یاد گذشته ها افتاد ...
  • ماندانا در رویا پدر بزرگش را دید. هووخشتره بزرگ که دولت ستمگر و قدرتمند آشور را در هم شکسته بود و ماد را از چنگال آن رهانیده بود. نینوا با خاک یکسان شده است و دیگر نامی از آن نیست. ماندانا چشم گشود و فرزند برومندش را دید. دوباره به گذشته فکر کرد. آستیاگ، پدر عیاش و بی عرضه اش را به یاد آورد که با مرگ هووخشتره بر تخت سلطنت جلوس کرده بود. او سایه ای بیش نبود. پادشاه اصلی ماد، آری ینیس ملکه لیدیه ای ماد بود... و به برادر ناتنی اش کیاکسار فکر کرد. پسر آری ینیس. او هم همچون پدرش موجود کثیفی بود. ماندانا از عاقبت ماد می ترسید. دوباره چشم گشود و پسرش، کوروش را دید. لبخند زد و سعی کرد در آن شب فرخنده، شاد باشد. پسرش موجی از امیدواری در او ایجاد می کرد. ماندانا به یاد کودکی کوروش افتاد و بی اختیار اشکی از گوشه چشمش لغزید. زمانی که آستیاگ، قصد داشت به هر نحوی وی را نابود کند...
  • ***
  • این جا قصر پر شکوه پادشاه ماد است. آستیاک - که این روز ها آژی دهاک نامیده می شود - در تخت زیبای خود خفته است. گویی راحت نیست. پهلو به پهلو می شود. عرق می ریزد و ... ناگهان از خواب می پرد. آری ینیس به سویش می شتابد. آستیاگ ناله می کند: درخت! یک درخت... کوروش... وااااااااای!!
  • - چه دیده اید سرور من؟
    : یک درخت. از شکم ماندانا بیرون آمد. او خودش بود... خودش بود!
    - چه کسی خودش بود سرور من؟
    : کوروش!... کوروش. از شکم ماندانا درختی بر آمد. شاخ و برگ گُسترد و تمام آسیا را فرا گرفت. او کوروش است. فوراً دستور مسمومیت او را صادر کنید. فوراً!
  • ***
  • ماندانا به یاد آورد که چگونه از کوروش دور افتاد. زمانی که نیرنگ آستیاگ بی ثمر ماند و پسر دلبندش به دست مرد چوپانی به نام مهرداد و همسر مهربانش بزرگ شد. در بیابان و صحرا، طبیعت معلم کوروش بود. کوروش، جوان برومندی شده بود که به نزد مادرش ماندانا و پدرش کمبوجیه بازگشت... ماندانا برای آخرین بار به خودش نهیب زد تا در جشن ازدواج پسرش کوروش، شاد باشد.
  • اندکی بعد از پایان مراسم جشن و سرور، جوانان پارسی در میدان بزرگ شهر به زور آزمایی پرداختند. آنجا بود که کئوبرو - کسی که به کوروش چیزهای بسیاری آموخته بود - جوانی را به او معرفی کرد. او، هیکلی قوی و عضلاتی نیرومند داشت و برای شرکت در جشن ازدواج به پارس آمده بوده بود. مرد جوان ، در مسابقات شمشیر زنی و اسب دوانی و کشتی، برتری خود را به رخ حریفان کشید. کوروش سردار بزرگ خود را شناخته بود. او کسی نبود جز، آبرادات.
  • یک ماه گذشت. وقت آن رسیده بود که کوروش، اولین قدم خود را در برقراری کشوری مستقل و قدرتمند بردارد. جلسه ای تشکیل شد که در آن کوروش، آبرادات، کئوبرو، ویشتاسب، بغابوخش و آراسپ شرکت داشتند. کوروش گفت: لیدی، ماد ، بابل، مصر، پارس... چقدر از شنیدن این نامها دلتنگم. اوضاع امروز جهان ما این گونه است: کشور های کوچک و نیرنگ های بزرگ. لیدی و ماد با هم متحد اند، چرا که آری ینیس، ملکه ماد ، خواهر کرزوس پادشاه لیدی است. خوب می دانید که کرزوس به جز یک پسر گنگ و لال کس دیگری ندارد. پس اگر دیر بجنبیم، لیدی و ماد تحت فرمان آریه نیس در خواهند آمد. از طرفی، بخت النصر هم در بابل از هیچ گونه آزار بر یهودیان دریغ نمی ورزد. خراج سنگینی که ماد بر ما تحمیل می کند کمرشکن است و تاسف بیشتر برای آنکه این خراج گزاف، صرف عیاشی های آستیاگ و کیاکسار و آری ینیس می شود. ما باید از نامه های سری که بین لیدی و ماد از سوی آریه نیس و برادرش کرزوس انجام می شود باخبر شویم. آبرادات! من تو را مامور این کار می کنم. تو باید به لیدی بروی و این نامه ها را بدست آوری. ماموریت بعدی تو آنست که به ماد بروی و سعی در جمع آوری نیرو کنی. مردم ماد از ظلم و ستم آستیاگ خسته شده اند و او راآژی دهاک می نامند. پس به محض حمله ما، به ما ملحق خواهند شد.
    آبرادات تنها یک جمله گفت: بله سرور من.
  • آبرادات به لیدی رفت و با استفاده از اعتقادات خرافی مردم لیدی و کرزوس، به عنوان یک جادوگر وارد کاخ کرزوس شد و نامه ها را بدست آورد. سپس عازم ماد شد و علی رغم خطر های فراوان، نظر مردم را به سوی کوروش جلب کرد. کوروش نیز در پارس مشغول جمع آوری نیرو و آموزش دادن آنها بود. اکنون مقدمات حمله فراهم شده بود. کوروش، ماد را بدون کوچکترین مقاومتی فتح کرد. آستیاگ در مقابل نوه خویش شکست خورد و سربازان او به محض دیدن بیرق عقاب نشان کوروش ، سلاح هایشان را زمین گذاشتند و به او پیوستند. کوروش پدر بزرگ خود را امان داد و با او به مهربانی رفتار کرد و او را نزد خود نگه داشت. اما آری ینیس و فرزندش کیاکسار به لیدی گریختند تا خود را محیای جنگ با کوروش کنند. جنگ با لیدی و تصرف سارد، قدم بعدی کوروش بود.
  • کوروش، مرد تصمیم های بزرگ، اینک از هر لحاظ آماده نبرد با لیدی است. سپاه کوروش و کرزوس همدیگر را در پتریوم ملاقات کردند. سربازان سنگین اسلحه لیدی در مقابل سپاهیان دلیر کوروش تاب مقاومت نیاوردند و به سمت سارد گریختند ولی کوروش بر خلاف انتظار کرزوس، از راه کوهستانی و در زمستانی سرد وی را تعقیب کرد. کرزوس که انتظار نداشت کوروش او را از آن راه تنگ کوهستانی تعقیب کند، پیاده نظام های خود را مرخص کرد. وقتی کرزوس در سارد با لشگر کوروش رو به رو شد دریافت که عمر امپراطوری سارد پایان یافته است. هوش سرشار کوروش بار دیگر نمایان شد و در میدان جنگ، اندک اسب سواران باقی مانده لشگر کرزوس نیز با دیدن شتر های کوروش رمیدند. کوروش از کشتن کرزوس هم صرفه نظر کرد و از غارت کردن مردم پرهیز نمود. تا آنجا که گویی جنگی رخ نداده است. فرمان معروف کوروش در حمایت مردم شکست خورده، روی استوانه گِلی نوشته شد و همینک نیز موجود است.
  • آخرین قدم کوروش، فتح بابل بود. با فتح بابل، کشور رویایی و افسونگر، کوروش فرمانروای سه قدرت بزرگ جهان شد. لیدی ، ماد و بابل. سربازان پر زرق و برق بابل ، به هیچ وجه مانعی برای تصرف کشورشان نبودند. اینک موقع تاجگذاری شاه جهان شده بود. پارسیان ترجیح دادند تا برای زیبایی بیشتر از لباس های مادی استفاده کنند. کوروش با وقار خاصی بر گردونه باشکوهش حرکت می کرد و جمعی که مشعل به دست داشتند گرد او را گرفته بودند. قبای ارغوانی کوروش که پودهایی زربفت داشت، فریبنده و مجذوب کننده بود. کوروش، تاج پر شکوه ایران را بر سر نهاد. دو شاخ بلورین بر سر کوروش خودنمایی می کرد. او یک انسان معمولی نبود. حضار، بی اختیار در مقابل عظمت کوروش کبیر تعظیم کردند.
  • کوروش به آینده هم نگریست. در زمانی که نوروز فرا رسیده بود، کمبوجیه پسرش را به عنوان ولیعهد خویش برگزید و به عنوان فرمانروای بابل منصوب کرد.
  • ایران، یگانه قدرت جهان آنروز، تنها مصر را در مقابل داشت. اما گویا مقدر نبود که کوروش کبیر، وسعت قلمرو خویش را پس از فتح مصر ببیند. زمانی که کمبوجیه به نیابت از پدر برای فتح مصر عازم شده بود، کوروش در لشگر کشی به نزدیکی دریاچه آرال در مقابله با اقوام وحشی زخمی شد و در گذشت. جسد او را هشت سال بعد، داریوش کبیر به تخت جمشید آورد و به توصیه خود کوروش، با احترامی خاص به معبد آناهیتا انتقال داد.
  • کوروش، یگانه مرد بزرگی که اهل تسامح بود، کسی که پس از فتح لیدی در حمایت از دشمن شکست خورده نخستین اعلامیه حقوق بشر را صادر کرد، کسی که یهود را از چنگال بخت النصر رهانید، کسی که با ایجاد سد آهنینش، فساد یاجوج و ماجوج را فرونشاند، ذوالقرنینی که قرآن از او با احترام یاد کرد، پس از ایجاد سرزمینی آباد، چهره در نقاب خاک کشید و به اهوره مزدا پیوست. بوته گل کوشترک چند هزار ساله بر مزار کوروش در پاسارگاد، همچنان نفس می کشد و عصاره جلال و شکوه پادشاه بزرگ ایران را تراوش می کند

  • نظر شما( )
    ?جاسم

    دوشنبه 88/9/9  ساعت 3:56 عصر

    آخرین نبرد

    آخرین نبرد ...

    آرامگاه کوروش بزرگ ....

    کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ایرانی‌تبار سکا که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می‌پرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشگریان کوروش باید از آن عبور می‌کردند.

    کوروش در استوانه حقوق بشر می‌گوید:

    هر قومی که نخواهد
    من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ با آنها نمیکنم؛

    این به معنی دمکراسی و حق انتخاب است؛ پس نمی‌توان دلیل جنگ کوروش با سکا‌ها را نوعی دلیل شخصی بین ملکه و کوروش دید چون این مخالف دمکراسی کوروش هست و اما جنگ با سکا به دلیل تعرض سکاها به ایران و غارت مال مردم بود. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تهم‌رییش ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدلال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می‌افتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی‌رسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود. تهم‌رییش سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: "تو که با عمری خونخواری سیر نشده‌ای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی"؛ پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند


    نظر شما( )
    ?جاسم

    دوشنبه 88/9/9  ساعت 3:56 عصر

    نقش زن در تاریخ ایران قبل از اسلام

    ** دلاور زنان ایران باستان **

    مردان ایران باستان بانوان خود را احترام بسیار می گذاشتند و در تمامی امور با آنها مشورت میکردند و برای ایده و عقیده آنها احترام بسزایی قائل بودند.

    در ایران باستان اهمیت بســـیاری به مقام زن و مرد داده شده است . زن را بانوی خانه - مون پثنی - می نامیده اند و مرد را - مون بد - یا مدیر خانه می نامیده اند. در نسخه های دینی ایران باســــــتان زنان شوهردار از اجرای مراسم دینی معاف بودند . زیرا تشکیل خانواده و پرورش یک جامعه نیک کردار که یکی از ارکان آن تربیت مادر است بزرگترین عمل نیک در کارنامه زنان ثبت می شده است.

    ** در زیر نمونه هایی از زنان پر افتخار ایران باستان آماده است :

    یوتاب :

    سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشــــــاهی داریوش سوم بوده است. وی در نبرد با اسکندر گجــستک همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است او در کوهـهای بختیاری راه را بر اسکندر بست . ولی یک ایرانی راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد. با این حال هم آریوبرزن و هم یوتاب درراه میهن کشته شدند و نامی جاویدان از خود بر جای گذاشتند.

    دریاسالار بانو ارتمیز :

    نخستین و تنها بانوی دریاسالار جهان تا به امروز . او به سال 480 پیــش از میلاد به مقام دریاسالاری ارتش شاهنشاهی خــشایارشاه رسید و در نبرد ایران و یونان ارتش شاهنشاهی ایران را از مرزهای دریایی هدایت میکرد .
    تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی برجستگی و متانت سرآمد تمامی زنان آن روزگار نامیده اند.

    آتوسا :

    ملکه بیش از 28 کشور آسیایی در زمان امپراتوری داریـــــــــــوش بزرگ . هرودت پدر تاریخ از وی به نام شهبانوی داریـــــوش بزرگ یاد کرده است و آتوسا را چندین بار در لشکر کشی های داریوش یاور فکری و روحی داریوش بزرگ دانسته است.

    آرتادخت :

    وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی اردوان چهارم اشکانی. به گفته کتاب اشکانیان اثر دیاکونوف روســــی خاور شناس بزرگ او مالیات ها را سامان بخشید و در اداره امور مالی کوچکتـــــرین خطایی مرتکب نشد و اقتصاد امپراتوری پارتیان را رونق بخشید.

    ازرمی دخت :

    شاهنشاه زن ایرانی در سال 631 میلادی . او دختر خـــــــــسروپرویز پس از " گشناسب بنده " بر چندین کشور آسیایی پادشاهی کرد.

    آذرناهید :

    ملکه ملکه های امپراتوری ایران در زمان شاهنـــــــشاهی شاپور یکم بنیانگزارسلسله ساسانی. نام این ملکه بزرگ و اقتدارات دولتی او در قلمرو ایــــران درکتیبه های کعبه زرتشت در استان فارس بارها آمده است و او را ستایـش کرده است.

    پرین :

    بانوی دانشمند ایرانی . او دختر کی قباد بود که در سال 924 قبل از مــیلاد هزاران برگ از نسخه های اوستا را به زبان پهلوی برای آیندگان از گوشه و کنار ممالک آریایی گردآوری نمود و یکبار کامل آن را نوشت و نامش در تاریخ ایران زمین برای همیشه ثبت گردیده است.

    فرخ رو :

    نام او به عنوان نخستین بانوی وزیر در تاریـــــخ ایران ثبت شده است وی از طبقه عام کشوری به مقام وزیری امپراتوری ایران رسید.

    گردافرید :

    یکی از پهلوانان سرزمین ایران. تاریخ از او به عنوان دختر کژدهم یاد میــکند با لباسی مردانه با سهراب زورآزمایی کرد . فردوسی بزرگ از او به عـــنوان زنی جنگجو و دلاور سرزمین پاکان یاد میکند.

    آریاتس :

    یکی از سرداران مبارز و دلیر هخامنشیان در سالهای پیش از میلاد. مورخــین یونانی در چندین جا نامی از وی به میان آورده اند.

    هلاله :

    پادشاه زن ایرانی که به گفته کتاب دینی و تاریخی ( 391 یشتا 274+1 یشتا 2 ) در زمان کیانیان بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست . از او به عنوان هفتـــمین پادشاه کیانی یاد شده است که نامش را " همای چهر آزاد" نیز گفته اند


    نظر شما( )
    ?جاسم

    دوشنبه 88/9/9  ساعت 3:54 عصر

    فرمان کورش بزرگ

    فرمان کوروش کبیر
    فرمان کوروش کبیر که بر روی یک استوانه گلین، به خط میخی و به زبان آریایی نوشته شده است، در 1878 در جریان حفاریهای محل تمدن بابل، به دست آمد. در این فرمان، کوروش، شیوه رفتار انسانی با ساکنان سرزمین بابل را برای فاتحان ایرانی شرح داده است.

    این سند به عنوان اولین منشور حقوق بشر شناخته شده است و در سال 1971، سازمان ملل متحد ترجمه متن آنرا به تمام زبانهای رسمی به چاپ رساند و آن را در اختیار دفاتر این سازمان در کشورهای مختلف قرار داد.

    در اینجا بخش آغاز این فرمان را می خوانید:
    "آنگاه که من به آرامش و بی آزاربه بابل در آمدم در میان هلهله و شادی اورنگ فرمانروایی را در در کاخ پادشاهی استوار داشتم ... بی شمار سپاهانم به صلح در بابل گام بر داشتند. روا نداشتم کسی وحشت را بر سرزمین سومر و اکد فرا آرد. نیازمندیهای بابل و تمامی پرستشگاه های آنان را پیش دیده داشتم و در بهبود زندگی همگان کوشیدم. همه یوغ های ننگین بردگی را از مردمان بابل بر داشتم. خانه های ویرانشان را آباد کردم. به تیره بختیهاشان پایان دادم. مردوک مهتر خدای، از کردارم شاد شد و به من کوروش، پادشاهی که او را نیایش کرد و به کمبوجیه پسرم ... و به همه سپاهیانم، مهربانانه برکت داد از ته دل در پیشگاهش خدایگانی والای او را بس گرامی داشتیم. و همه پادشاهانی که در بارگاه خود به تخت نشسته اند در چهار گوشه جهان از فرا دریا تا فرو دریا ... همه ی پادشاهان باختر زمین که در خیمه ها سکونت داشتند برای من خراج گران آوردند و در بابل بر پایم بوسه زدند. از... تا شهرهای اشور و شوش آگاده اشنونا شهرهای زمبان مورنو در تا قلمرو سرزمین گوتیوم شهرهای مقدس فراسوی دجله را که پرستشگاه هاشان دیر زمانی ویران بود مرمت کردم و پیکره ی ایزدانی را که میان آنان جای داشتند به جای خود بازگرداندم و در منزلگاهی پایدار اقامت دادم. تمام مردمان آواره را جمع کردم و خانه هاشان را به آنان باز گرداندم ... اجازه دادم همگان در صلح بزیند
    نظر شما( )
    ?جاسم

    دوشنبه 88/9/9  ساعت 3:53 عصر

    کورش کبیر که بود

    کورش کبیر که بود

    ظهور کوروش را در نیمه قرن ششم قبل از میلاد، باید از معجزات حوادث تاریخ، لااقل برای بقای نژاد آریایی، برشمرد. در این سال‌ها، دو حکومت بسیار مقتدر و قوی و در عین حال متجمل ثروتمند، در آسیای صغیر و دشت‌های غربی ایران وجود داشت که یکی دولت لیدی و دیگری دولت بابل بود.


    کوروش توانست با اتحاد طوایف پارس، ماد، مکران و پارت (خراسان) وحدت آریایی را پدید آورد. این وحدت به او این قدرت را بخشید که به فکر تسخیر سارد افتد و برای انجام این منظور قبل از آنکه اتحاد میان سارد و بابل پیش آید، به نواحی غربی تاخت و تا بابل خواست از خواب شهوت‌آلود خود برخیزد، سارد را در هم کوبید و کرزوس را از تخت جبروت خود پایین کشید.
    پس از آن نوبت بابل بود. بابل خطه بزرگی برای ایران محسوب می‌شد، علاوه بر این یک انگیزه دیگر نیز کوروش را به فتح بابل بر می‌انگیخت و آن صیت ظلم و جوری بود که نام بخت نصر در گوش‌ها افکنده بود. پادشاهی که قلاب زنجیر را به زبان یکی از مخالفان خود کوبید و او را چون سگ به پایه تخت خود بست! حاکمی که با خنجر طلا و مرصع خود، چشمان پادشاه فلسطین را از کاسه بیرون کشید، معابد سلیمان را آتش زد و دستور بریدن زبان و چشم مردم فلسطین را داد!
    در این شرایط بعضی از بزرگان بابل که متوجه روی کارآمدن کوروش شدند و از طرفی دیدند که شرق و سلاطین شرقی هم به کوروش عنایت خاص دارند، با وی مکاتبه کردند تا بالاخره کوروش وارد بابل شد و با همکاری همین افراد بابل را فتح کرد.
    پس از این فتح است که کوروش اعلامیه معروف خود را که اولین اعلامیه حقوق بشر است، منتشر می‌کند و به موجب این اعلامیه چهل هزار نفر از قید اسارت بابلی‌ها آزاد شدند.
    متن بابلی این فرمان که بیست‌وپنج قرن پیش صادر شده، در سال 1879میلادی در حفاری‌های بابل کشف شد و اکنون در موزه بریتانیا (لندن) قرار دارد. این فرمان از نظر اهمیت موضوع و تفویض حقوق اجتماعی و آزادی به ملل تابعه در آن عصر چنان حائز اهمیت است که در محافل حقوق‌دانان جهان به عنوان اولین منشور آزادی تلقی شده است و فرمان مزبور که به سطح استوانه‌ای از گل رس در چهل و پنج سطر حک شده، معروف به «اعلامیه کوروش» و آن استوانه نیز به «استوانه کوروش» مشهور شده است.
    تاج‌گذاری کوروش
    کوروش در بابل تاج‌گذاری کرده و تفصیل آن را گزنفون نوشته است. این تاریخ بر طبق سالنامه‌های بابلی «در روز سوم ماه مرهسوان» ضبط کرده‌اند که از آن تاریخ درست 2505 سال می‌گذرد.
    گزنفون، طی داستانی که به نام «سیرو پدیا» نوشته و تحت عنوان «کوروش‌نامه» ترجمه شده است، خاطره‌ای از این تاج‌گذاری را آورده در آن آمده است، که چگونه سربازان، درباریان و مردم شهر برای این مراسم حاضر شده و سپس، تاجی از جواهر را بر سر می‌گذارد و پس از آن باقبایی ارغوانی که حاشیه‌ای سفید دارد، چنان باشکوه می‌شود که تماشاچیان بی‌درنگ در برابرش تعظیم می‌کنند.
    مرگ کوروش
    مرگ کوروش، سردار بزرگ ایران نیز مانند تولدش مرموز و شگفت‌انگیز و در پرده‌ای از اسرار پوشیده است.
    مورخان یونانی داستان کودکی و پرورش کوروش را به صورت افسانه‌ای نوشته‌اند که از همه مفصل‌تر روایت هرودت است که می‌گوید: آستیاگ، پادشگاه ماد شبی خواب دید که از شکم دخترش ماندانا، درخت تاکی برآمد و آسیا را فراگرفت، معبرین گفتند: از دخترت فرزندی به دنیا خواهد آمد که سلطنت را از تو خواهد ستاند و او تصمیم گرفت طفل نوزاد دخترش را بکشد. وزیر، طفل را به دست چوپانی به نام مهرداد سپرد تا به قتل برساند. مهرداد، زنی داشت به نام «سپاکو» که در همان روزها طفلی مرده به دنیا آورده بود.
    او جریان سپردن طفل و امر به قتل او را به زن خود گفت و اظهار داشت که از پدر و مادر طفل چیزی نمی‌داند، ولی از اشیای زرین و لباس‌های فاخر بچه به نظر می‌آید از خاندان شاه باشد.
    «سپاکو» با مشاهده طفل، دل به او می‌بندد و مانع کشتنش می‌شود و او را بزرگ می‌کند.
    بعدها که آستیاگ از ماجرا مطلع شد، هم وزیرش را سخت تنبیه کرد و هم کوروش را به نزد پدر و مادرش در فارس فرستاد، ولی کوروش در آنجا حکومت یافت و بالاخره بر آستیاگ پیروز شد.
    مرگ کوروش نیز داستان پیچیده‌ای دارد و بعضا هنوز در پرده‌ای از ابهام است.
    طبق روایت یونانیان کوروش که در مغرب، کارها را رو به راه کرده بود، برای یکسره کردن کار مشرق و جلوگیری از هجوم قبایل ماساگت و سکاها به مشرق تاخت. در این وقت بر این طوایف مهاجم، زنی حکومت می‌کرد که «تومی ریس» نام داشت. کوروش تا رود سیحون (آراکس) راند و از آن رود نیز گذشت و به پیغام ملکه که گفته بود «شاه ماد، رها کن کارهایی که می‌کنی، چه می‌دانی نتیجه آن چه خواهد شد» اعتنایی نکرد. اما در این جنگ سپاهیان ایران شکست یافتند و ظاهرا در همین وقت خبر توطئه‌ای در غیاب کوروش از پایتخت (پارس) نیز به گوش او رسید و وضع را مشوش‌تر کرد و پسر ملکه ما ساگت‌ها نیز که در اسارت کوروش بود، خودکشی کرد و بالاخره خشم و توحش طوایف مهاجم شدیدتر شد و در جنگ بعد، هنگام گیر و دار جنگ، به قول کتزیاس، کوروش از اسب به زیر افتاد و یکی از جنگی‌‌های هندی زوبینی به طرف او انداخت که به ران او برخورد کرد.
    پس از این ماجرا، کوروش را به اردوگاه بردند، او وصایایش را کرد و پس از 3 روز درگذشت.
    روایت شده است که «تومی ریس» امر کرد مشکی از خون انسان پر کردند و سپس جسد کوروش را یافته، سر او را در مشک خون فرو کرد و خطاب به آن گفت: ای پادشاه، با این که من زنده‌ام و سلاح به دست بر تو پیروز شده‌ام اما تو که با خدعه و نیرنگ بر فرزند من دست یافتی، در حقیقت مرا نابود کردی، اکنون ترا از خون خواری سیر می‌کنم.»
    پاسارگاد، آرامگاه کوروش
    بر اثر حمله کمبوجیه به مصر و قتل او در راه مصر، اوضاع پایتخت پریشان شد تا اینکه داریوش روی کار آمد و سال‌ها با شورش‌های داخلی جنگید و همه شهرهای مهم یعنی بابل، همدان، پارس، ولایات شمالی و غربی و مصر را آرام کرد و پس از بیست سال جنازه کوروش را از پارت به پرسپولیس (تخت جمشید) منتقل کرد.
    این انتقال طی مراسم باشکوهی و طی چند روز برگزار شد و روی مقبره کوروش به زبان یونانی چنین نوشتند: اینجا است آرامگاه من، کوروش، شاهنشاه ... .


    نظر شما( )
    ?جاسم

    دوشنبه 88/9/9  ساعت 3:53 عصر

    مقبره کورش بزرگ در پاسارگاد

    ای، مرد، بدان هر که هستی و از هر جا آمده ای، من کوروش، کسی هستم که امپراطـوری را برای ایرانـیان آوردم. پس هـیـچـوقـت به این مقبره من و این خاکی که من را در خود جای داده غـبطه نخور

     مقبره کوروش کبـیر در پاسارگاد


    نظر شما( )
    ?جاسم

    دوشنبه 88/9/9  ساعت 3:52 عصر

    تخت جمشید (پارسه)

    تخت جمشید(پارسه):

    پارسه یا تخت جمشید نام یکی از شهرهای باستانی ایران است که در روزگار باستان پایتخت شاهنشاهی ایران بوده است. تخت جمشید محل برگذاری آیین‌های بهاری هخامنشیان بوده است. اسکندر مقدونی سردار یونانی به ایران حمله کرد و این مکان را به آتش کشید. امّا ویرانه‌های این مکان هنوز هم در نزدیکی شیراز مرکز استان فارس برپا است. این مکان هم‌اکنون از مکان‌های باستانی ایران است.

    نام تخت جمشید:
    تخت جمشید نام امروزی «پارسه» است. «پارسه» از زبان پارسی باستان است و یونانیان آن را پِرسپولیس (به یونانی یعنی «پارسه شهر») خوانده‌اند.
    مردم محلی این مکان را جایگاه تاجگذاری پادشاه باستانی جمشید پیشدادی می‌‌دانسته‌اند.

    پیشینه:
    بر فراز تپه‌ سنگی‌ کوه‌ رحمت‌ در جلگه ‌مرودشت‌، ویرانه‌های ‌بجامانده‌ از کاخ‌ تخت‌ جمشید نمایان‌ است‌. کاخ‌های‌ بزرگ‌ تخت‌ جمشید از زمان‌ داریوش‌ اول (521 پیش‌ از میلاد) تا صد و پنجاه‌ سال‌ بعد از وی‌ بنا شده‌اند.

    چگونگی سازه:
    وسعت‌ کامل کاخ‌های‌ تخت‌ جمشید 125000 متر مربع‌ است که بر روی سکوئی که ارتفاع آن بین 8 تا 18 متر بالاتر از سطح جلگه? مردوشت است، بنا شده‌اند و از بخش‌های‌ مهم‌ زیر تشکیل‌ یافته‌ است‌:
    • کاخ‌های‌ رسمی‌ و تشریفاتی‌ تخت جمشید (کاخ دروازه ملل)
    • سرای‌ نشیمن‌ و کاخ‌های‌ کوچک‌ اختصاصی‌
    • خزانه‌? شاهی‌
    • دژ و باروی‌ حفاظتی‌


    پلکان‌های ورودی سکو و دروازه? خشایارشا:
    راه‌ ورود سکو‌، دو پلکان‌‌ است‌ که روبروی یکدیگر و در بخش شمالغربی مجموعه قرار دارند. این پلکان‌ها‌ از هر طرف ‌111 پله پهن‌ و کوتاه‌ دارند. بالای‌ پلکان‌ها، بنای‌ ورودی‌ تخت‌ جمشید،‌ «دروازه‌ بزرگ‌» یا «دروازه خشایارشا»، قرار گرفته‌است. ارتفاع این بنا 10 متر است.

     این بنا یک ورودی اصلی و دو خروجی داشته‌است که امروزه بقایای دروازه‌های آن برجاست. بر دروازه غربی و شرقی طرح مردان بالدار و بر و طرح دو گاو سنگی‌ با سر انسانی‌ حجاری‌ شده‌ است‌. این دروازه‌ها در قسمت فوقانی با شش کتیبه میخی به زبان‌‌هایی چون بابلی و عیلامی تزئین یافته‌اند. این کتیبه‌ها پس از ذکر نام اهورامزدا به اختصار بیان می‌کند که : «هر چه بدیده زیباست، به خواست اورمزد انجام پذیرفته ‌است.»
    دو دروازه‌ خروجی‌ یکی‌ رو به‌ جنوب‌ و دیگری‌ رو به‌ شرق‌ قرار دارند و دروازه جنوبی‌ رو به‌ کاخ‌ آپادانا، یا کاخ‌ بزرگ‌ بار، دارد.

     

    پلکان‌های کاخ آپادانا:
    کاخ آپادانا در شمال و شرق دارای دو مجموعه پلکان است. پلکان‌های شرقی این کاخ که از دو پلکان - یکی رو به شمال و یکی رو به جنوب - تشکیل شده‌اند، نقوش حجاری‌شده‌ای را در دیوار کناره خود دارند. پلکان رو به شمال نقش‌هایی از فرماندهان عالی‌رتبه نظامی مادی و پارسی دارد در حالی که گل‌های نیلوفر آبی را در دست دارند، حجاری شده است. در جلوی فرماندهان نظامی افراد گارد جاویدان در حال ادای احترام دیده می‌شوند. در ردیف فوقانی همین دیواره، نقش افرادی در حالی که هدایایی به همراه دارند و به کاخ نزدیک می‌شوند، دیده می‌شود.
    بر دیواره پلکان رو به جنوب تصاویری از نمایندگان کشورهای مختلف به همراه هدایایی که در دست دارند دیده می‌شود.

    کاخ آپادانا:
    کاخ آپادانا از قدیمی‌ترین کاخ‌های تخت جمشید است. این کاخ که به فرمان داریوش کبیر بنا شده است، برای برگزاری جشن‌های نوروزی و پذیرش نمایندگان کشورهای وابسته به حضور پادشاه استفاده می‌شده است.
    این کاخ توسط پلکانی در قسمت جنوب غربی آن به «کاخ تچرا» یا «کاخ آینه» ارتباط می‌یابد.

    کاخ تچر:
    تچر به معنای کاخ میباشد. این کاخ نیز به فرمان داریوش کبیر بنا شده و کاخ اختصاصی وی بوده است. روی کتیبه ای آمده : «من داریوش این تچر را ساختم.»
    این کاخ یک موزه خط به شمار می رود از پارسی باستان گرفته در این کاخ کتیبه وجود دارد تا خطوط پهلوی بالای ستون ها از نمای گیلویی های مصری استفاده شده است

     

    کاخ هدیش:
    این کاخ که کاخ خصوصی خشایارشا بوده است در مرتفع‌ترین قسمت صفه تخت جمشید قرار دارد. این کاخ از طریق دو مجموعه پلکان به کاخ ملکه ارتباط دارد. احتمال میرود آتش سوزی از این مکان شروع شده باشد به خاطر نفرتی که آتنی ها از خشایارشا داشتند به خاطر به آتش کشیده شدن آتن به دست وی. رنگ زرد سنگ ها نشان دهنده تمام شدن آب درون سنگ ها به خاطر حرارت است. اینجا مکان کوچکی بوده 6x6 ستون قرار داشته است. به خاطر ویرانی شدیدی که شده اطلاعات زیادی در مورد این کاخ در دسترس نیست خیلی ها از اینجا به عنوان کاخ مرموز نام برده اند.

    کاخ ملکه:
    این کاخ توسط خشایارشا ساخته شده است و به نسبت سایر بناها در ارتفاع پایین‌تری قرار گرفته است. بخشی از این کاخ در سال 1931 توسط شرق‌شناس مشهور، پرفسور هرتزفلد، خاکبرداری و از نو تجدیدبنا شد و امروزه به عنوان موزه و اداره? مرکزی تأسیسات تخت جمشید مورد استفاده قرار گرفته است.

    ساختمان خزانه? شاهنشاهی:
    این ساختمان که شامل چندین تالار، اطاق و حیاط تشکیل شده است با دیوار عظیمی از بقیه تخت جمشید جدا می‌شود.

     

    کاخ صدستون:
    وسعت این کاخ در حدود 46000 مترمربع است و سقف آن به‌وسیله صد ستون که هر کدام 14 متر ارتفاع داشته‌اند، بالا نگه داشته می‌شده است.

    کاخ‌ شورا:
    به این مکان کاخ شورا یا تالار مرکزی میگویند. احتمالا شاه در اینجا با بزرگان به بحث و مشورت می پرداخته است. با توجه به نقوش حجاری شده از یکی از دروازه ها شاه وارد میشده و از دو دروازه دیگر خارج می شده است. به این دلیل به این جا کاخ شورا می گویند که در اینجا دوسر ستون انسان وجود داشته که جاهای دیگری نیست و سر انسان سمبل تفکر است.

    سرانجام تخت جمشید:
    مجموعه‌ کاخ‌های‌ تخت‌ جمشید، در سال ‌330 (پیش‌ از میلاد) به‌ دست‌ اسکندر مقدونی به‌ آتش‌ کشیده‌ شد و تمام‌ بناهای‌ آن‌ به‌ صورت‌ ویرانه‌ در آمد. از بناهای‌ بر جای‌ مانده‌ و نیمه‌ ویرانه‌، بنای‌ مدخل‌ اصلی‌ تخت‌ جمشید است که‌ به‌ کاخ‌ آپادانا معروف‌ است‌ و مشتمل‌ بر یک‌ تالار مرکزی‌ با 36 ستون‌ و سه‌ ایوان 12 ستونی‌ درقسمت‌های‌ شمالی‌، جنوبی‌ و شرقی‌ است‌ که‌ ایوان‌های‌ شمالی‌ و شرقی‌ آن‌ به‌وسیله‌ پلکان‌هایی‌ به‌ حیاط‌های‌ مقابل‌ متصل‌ و مربوط‌ می‌شوند. بلندی‌ صفه‌ در محل‌ کاخ‌ آپادانا 16 متر و بلندی‌ ستون‌های‌ آن ‌18 متر است‌. این‌مجموعه‌ در فهرست‌ آثار تاریخی‌ ایران و نیز در فهرست میراث جهانی یونسکو به‌ ثبت‌ رسیده‌ است‌.
     

    جایگاه کنونی این سازه:
    در دوره نو و با بازگشت و پیدایش حس میهن خواهی در میان ایرانیان و ارجگذاری به گذشتگان این سرزمین شهر تخت جمشید اعتبار بسیاری یافت. امروزه می‌‌توان تخت جمشید را نام‌آورترین و دوست‌داشتنی‌ترین سازه در ایران و در میان ایرانیان و همچنین نماد شکوه گذشتگان دانست.
     

    اسناد تخت جمشید و کارگران مزد بگیر :
    در اواخر سال 1312 شمسی براثر خاکبرداری در گوشه شمال غربی صفه تخت جمشید قریب چهل هزار لوحه های گلی به شکل و قطع مهرهای نماز بدست آمد .
    بر روی این الواح کلماتی به خط عیلامی نوشته شده بود. پس از خواندن معلوم شد که این الواح عیلامی اسناد خرج ساختمان قصرهای تخت جمشید می باشد. از میان الواح بعضی به زبان پارسی و خط عیلامی است . از کشف این الواح شهرت نابجایی را که می گفتند قصرهای تخت جمشید مانند اهرام مصر با ظلم و جور و بیگار گرفتن رعایا ساخته شده باطل گشت.
    زیرا این اسناد عیلامی حکایت از آن دارد که به تمام کارگران این قصرهای زیبا ، اعم از عمله و بنا و نجار و سنگتراش و معمار و مهندس مزد می دادند و هر کدام از این الواح سند هزینه یک یا چند نفر است.
    کارگرانی که در بنای تخت جمشید دست اندرکار بودند ، از ملتهای مختلف چون ایرانی و بابلی و مصری و یونانی و عیلامی و آشوری تشکیل می شدند که همه آنان رعیت دولت شاهنشاهی ایران بشمار می رفتند.

    گذشته از مردان ، زنان و دختران نیز به کار گل مشغول بودند. مزدی که به این کارگران می دادند غالباً جنسی بود نه نقدی ، که آنرا با یک واحــد پـول بابلی به نام « شکــل » سنجیده و برابر آن را به جنس پرداخت می کردند. اجناسی را که بیشتر به کارگران می دادند و مزد آن محسوب می شدعبارت از : گندم و گوشت.

     

    تصویری از عظمت کاخها:
    ازآنچه امروز از تخت جمشید بر جای مانده تنها می توان تصویر بسیار مبهمی از شکوه و عظمت کاخها در ذهن مجسم کرد. با این همه می توان به مدد یک نقشه تاریخی که جزئیات معماری ساختمان کاخها در آن آمده باشد و اندکی بهره از قوه تخیل، به اهمیت و بزرگی این کاخها پی برد.
    نکته ای که سخت غیر قابل باور می نماید این واقعیت است که این مجموعه عظیم و ارزشمند هزاران سال زیر خاک مدفون بوده تا اینکه در اواخر دهه1310خورشیدی کشف شد.

    چیزی که در نگاه اول در تخت جمشید نظر بیننده را به خود جلب می کند، کتیبه ها و سنگ نبشته های گذر خشایارشاه است که به زبان عیلامی و دیگر زبانهای باستانی تحریر شده است. از این گذر به مجموعه کاخهای آپادانا می رسیم، جائی که در آن پادشاهان بار میدادند و مراسم و جشنهای دولتی در آن برگذار می شد.

    مقادیر عمده ای طلا و جواهرات در این کاخها وجود داشته که بدیهی است در جریان تهاجم اسکندر به غارت رفته باشد. تعداد محدودی از این جواهرات در موزه ملی ایران نگهداری می شود. بزرگترین کاخ در مجموعه تخت جمشید کاخ مشهور به "صد ستون" است که احتمالا یکی از بزرگترین آثار معماری دوره هخامنشیان بوده و داریوش اول از آن به عنوان سالن بارعام خود استفاده می کرده است.


    نظر شما( )
    ?جاسم

    دوشنبه 88/9/9  ساعت 3:50 عصر

    آریوبرزن آخرین سردار هخامنشی

    آخرین سردار هخامنشی

    به مناسبت 2339امین سالگرد نبرد آریو برزن
    آخرین ژنرال
    در جنگ گائوگمل (که در نزدیکی شهر اربیل در عراق امروز اتفاق افتاد) داریوش سوم، با قشونی یک میلیون نفری که از سراسر ولایت های پارس فراهم آورده بود، برای آخرین بار با ارتش اسکندر روبه رو شد. افراد این قشون دیگر تنها به تیر و کمان مسلح نبودند، بلکه زوبین و نیزه و زره نیز داشتند، بر اسب و فیل سوار بودند و به چرخ های ارابه هایشان داس هایی بسته شده بود تا دشمنان را مانند گندم مزرعه درو کند. آسیای پیر با این نیروی عظیم، آخرین توانش را برای مقاومت در مقابل اروپای جوان به میدان آورده بود. اما واپسین تلاش های داریوش سوم بی نتیجه ماند. هنگامی که سپاه پارسی بعد از غیبت ناگهانی داریوش سوم از صحنه جنگ، شکست خورد، سرداران هخامنشی همانجا دریافتند که عمر امپراتوری بزرگ هخامنشی دیگر به سر آمده است.

    بابل تسلیم شده بود. شوش به آسانی تصرف شده بود و اسکندر، فاتح مصر و آسیای صغیر، اکنون آماده تسخیر پایتخت پادشاهی هخامنشیان بود. بعد از شکست گائوگمل، داریوش سوم به شرق رفت تا تجدید قوا کند اما تمام توانش در مبارزه با مدعیان سلطنت و دشمنان داخلی خرج شد. و در این بین اسکندر شهر ها را به آسانی فتح می کرد و به قلب امپراتوری نزدیک می شد.


    آخرین مقاومت

    کالیستنس مورخ سپاه مقدونی، نقل می کند که وقتی اسکندر به طرف شهر استخر و پارسه (تخت جمشید) حرکت می کرد با یک هنگ از سپاه ایران به فرماندهی سرداری به نام آریو برزن روبه رو می شود و این هنگ چندین روز ارتش ده ها هزار نفری اسکندر را متوقف می کند. در واقع آریو برزن هنگامی در مقابل ارتش اسکندر ایستادگی می کند که اسکندر اصلاً انتظار آن را ندارد و با چنان مقاومتی روبه رو می شود که گمان می کند به پایان کار کشورگشایی خود رسیده است. کالیستنس می نویسد اگر چنین مقاومتی در گائوگمل در برابر ما صورت گرفته بود، شکست مان حتمی بود.

    درست هنگامی که ارتش اسکندر در حال حرکت به سوی شهر استخر، وارد گذرگاهی در حوالی کوه های کهکیلویه می شود، آریو برزن راه را بر آنها سد می کند و در همان نبرد اول موفق می شود ارتش مقدونی را وادار به عقب نشینی از کوهستان به طرف جلگه کند. ناآشنایی اسکندر به مناطق کوهستانی اطراف و مقاومت یاران آریو برزن چند روزی هلنی ها را متوقف می کند اما سرانجام چوپانی که مورخان نامش را لی بانی نوشته اند (و گفته می شود اسکندر او را در پایان جنگ به خاطر خیانت می کشد)، ارتش مقدونی را برای گذر از کوهستان راهنمایی می کند. اسکندر بخشی از نیروهایش را در جلگه نگه می دارد و با باقی ارتش، خودش را به پشت سر آریو برزن می رساند و از دو طرف به او شبیخون می زند. آریوبرزن به هنگام محاصره با حدود 40 سوار و چند هزار نیروی پیاده بی پروا خود را به سپاه مقدونی می زند. نبرد آریو برزن یکی از نبرد های شگفت آور تاریخ و از معدود مقاومت های انجام شده در برابر سپاه مقدونی است. آریو برزن با تعداد اندک یارانش قسمت عظیمی از سپاه دشمن را به خاک می اندازد و سرانجام در حالی که بسیاری از سربازانش را از دست داده بود، خود را از حلقه سپاه دشمن خارج می کند. گفته می شود آریو برزن بعد از خارج شدن از محاصره به سرعت به سمت شهر استخر حرکت می کند. در واقع او قصد داشته قبل از رسیدن سپاه مقدونی خود را به استخر برساند و مانع سقوط شهر شود اما دیر به استخر می رسد. آریو برزن و یاران انگشت شماری که برایش باقی مانده بودند تا آخرین نفس با سپاه اسکندر می جنگند. در کتاب آتیلا نوشته لویزدول آمده در آخرین نبرد آریو برزن، اسکندر شجاعت او را تحسین می کند و در قبال تسلیم شدن به او وعده فرمانروایی ایران را می دهد اما آریو برزن تسلیم نمی شود تا سرانجام تمام نقاط بدنش آماج نیزه ها و تیرهای سپاه مقدونی قرار بگیرد. پس از مرگ، او را در همان نقطه به خاک می سپارند و روی قبرش می نویسند؛ «به یاد لئونیداس»..

    آنگاه که کوچکان بر کارهای بزرگ قرار گرفتند...
    نبرد آریوبرزن حدود 90 سال پس از ایستادگی لئونیداس اول در برابر خشایارشا در جنگ ترومپل اتفاق افتاده؛ دو واقعه یی که از بسیاری جهات همانند یکدیگرند. متاسفانه برخلاف لئونیداس که تبدیل به یک اسطوره در تاریخ یونان شده، اطلاعات ما در مورد آریو برزن تنها در حد چند خط ترجمه است و بس. آنچه که از منابع تاریخی بر می آید مشخص نمی کند که آیا آریو برزن در هرج و مرج داخلی آن زمان خودش یکی از مدعیان سلطنت بوده که بخشی از ارتش را در اختیار داشته یا سرداری وفادار به داریوش سوم. اما آنچه واضح است پایداری آریو برزن یکی از برجسته ترین نمونه های اینچنینی در تاریخ است.نبرد آریو برزن یکی از پایان های قهرمانانه یی است که هر ملت برای وداع با بخش مهمی از گذشته اش به آن نیاز دارد. باید توجه داشت آریو برزن یکی از معدود ایستادگی ها در برابر ارتش اسکندر بوده. بسیاری از شهرهای آسیای غربی از ورود سپاه اسکندر به شهر خوشحال بوده اند، مصر و شام به خاطر سیاست های خشونت آمیز هخامنشیان در اواخر کار از هر عنصر نجات بخشی استقبال می کردند، مردم بابل و اورشلیم، به شکل دسته جمعی، برای خوشامد گفتن به اسکندر از شهر خود بیرون آمدند و شهر را با هر چه طلا داشتند، به هلنی ها تقدیم کردند و شوش دومین شهر مهم شاهنشاهی بدون کمترین مقاومتی تسلیم شد و سایر شهرهای فلات ایران به قدری بی دفاع بود که دختران شهر برای فرار از تجاوزگران مقدونی دست به خودکشی می زدند. زمانه، زمانه نابودی هخامنشیان بود. دوستان نادان در داخل و دشمنی دانا چون اسکندر سرانجامی جز این نمی توانست داشته باشد و ایستادگی آریو برزن تنها ادای دینی بود به گذشته یی پرافتخار. علت نابودی هخامنشیان را باید بسیار قبل از نبرد گائو گمل یا شکست آریو برزن جست وجو کرد؛ زمانی که میراث امپراتوری عظیم پارس از پادشاهانی چون کوروش و داریوش به دست شاهان ناخلف افتاد. ویل دورانت عقیده دارد استخوان بندی مادی و معنوی پارس در نبردهای ماراتن، سالامیس و پلاته در هم شکسته بود. حاکمان کار کشور را واگذاشته بودند و دربار تنها محل برادرکشی، قتل و تصفیه های خونین شده بود و ملت به سراشیبی فساد و بی علاقگی به کشور افتاده بودند. آریو برزن فرزند زمانه یی بود که هرج و مرج همه جای کشور را فراگرفته بود، حملات اسکندر در خارج و مدعیان بی شمار سلطنت در داخل و ضعف دستگاه حکومت، کار را برای هخامنشیان به پایان رسانده بود. همان طور که شب به جای روز و روز به جای شب می آید حکومت ها هم سرانجام روزی می روند و جای خود را به حکومت های جدید می دهند و این قانون گریزناپذیر تاریخ است. وقتی که تقدیر بر واژگونی حکومت باشد و دوران امپراتوری به سر آمده باشد از دست آریو برزن ها هم کاری ساخته نیست چه برسد به زمانی که آریو برزنی هم در کار نباشد. تاریخ پر است از این نمونه ها، همان گونه که انقراض شاهنشاهی پارس نمونه یی بود که بعدها سقوط امپراتوری روم مطابق آن صورت گرفت.


    نظر شما( )
    ?جاسم

    دوشنبه 88/9/9  ساعت 3:49 عصر

    نوادگان کورش هخامنشی

    نوادگان کورش هخامنشی

     

    ما نوادگان کورش بزرگ هستیم

    آنکه میگفت من هستم کورش هخامنشی

    آنکه نامش به نام نجات دهنده بشریت آمده است

    آنکه لوح حقوق بشر را نوشت. 

    آنکه یهودیان را پس از فتح بابل،

    از اسارت بابلیان در آورد

    و آنان را در سرزمین های خود اسکان داد.

    ما از نوادگان مهد فرهنگ و تمدن جهان،

    امپراطوری پارس هستیم.

    ما از نوادگان کورش هخامنشی هستیم

    آنکه آرامگاهش در پاسارگاد است.

    شاه شاهان ،شاه هخامنشی

    آنکه آسوده خوابید

    تا شاهان دیگر بیدار بمانند! 

    آنکه خود در کشتزار ها

    چارمین بخش از یک ساعت را کشاورز میشد.

    و چنین گفت کورش:

    من کورش هستم شاه شاهان

    شاه بزرگ،شاه دادگستر

    اهورامزدای بزرگ سرزمین های جهان را بمن سپرد

    من به کشور ها آرمش و آزادی بخشیدم.

    و چنین گفت داریوش نواده کورش:

    از آنجهت اهورامزدا ما را یاری کرد

    که بی وفا نبودیم.

    دروغگو نبودیم.

    درازدست نبودیم.

    من و دودمانم موافق حق وعدالت رفتار کردیم.

    در یکی از باغ ها کشتزاری بود

    که کورش بیل بر داشته در آنجا کشاورز میشد.

    و آنگاه تخت جمشید مهد تمدن جهان شد،

    و پرسپولیس توانگرترین شهر در جهان بود.

    و بعد،که اسکندر ویرانگر

    به  امپراتوری پارس حمله ور شود،

    و به تحریک تأییس رقاصه یونانی

    پرسپو لیس را به آتش کشید،

    تخت جمشید در آتش و خاکستر سوخت

    و از آن تنها سکویی بر جای بماند،

    تا نماد هنر راز ها،رمز ها،و تمدن پارس

    در دوران هخا منشیان باشد.

    و امروز پس از قرنها

    تنها پیکر کورش بزرگ در پاسارگاد

    و تخت جمشید باقی مانده است.

    سکو هایی که یاد گار تمدن جهان است

    و هنوز هم پا بر جا هستند.

    ما از نوادگان آنکه میگفت:

    من هستم کورش هخامنشی

    شاه جهان،شاه بزرگ،شاه دادگستر

    اهورامزدای بزرگ سرزمین های جهان را

    به کورش سپرد،

    تا او به کشور ها آرامش و آزدی بخشد. 

    ما از نوادگان پندار نیک،

    کردار نیک، و گفتار نیک هستیم.  

     


    نظر شما( )
    ?جاسم

    دوشنبه 88/9/9  ساعت 3:48 عصر

    کورش بزرگ

    کوروش بزرگ

    کوروش کبیر در سال ??? قبل از میلاد مسیح به دنیا آمد. جزییات کمی در مورد زندگی کوروش کبیر در دست است و اغلب این منابع یا صدمه دیده و یا از دست رفته است.
    کوروش کبیر نه تنها برای ایرانیان بلکه برای تمام انسان های کره زمین در تمام ادوار زمانی یک افتخار و نمونه ارزشمند انسانی بوده است. قرآن کریم با نام ذوالقرنین از کوروش کبیر یاد کرده و انجیل و تورات هم نام او را در کتابشان آورده اند.
    خیلی از علما اثبات کرده اند که ذوالقرنین(در عربی به معنای دوشاخ است)همان کوروش کبیر است از آن جمله میتوان به اثبات علامه طباطبایی و مکارم شیرازی که در اینجا آمده، اشاره کرد.


    کوروش کبیر، “دوشاخ”، در حال مبارزه با شیطان

    قرآن کریم می فرماید:
    ?- ما ذوالقرنین را بر زمین تسلط و تمکین بخشیدیم و آنچه را که براى استوارى حکومت و اکمال فتوحات خود لازم داشت در اختیارش ‍ نهادیم(آیه ?? کهف)
    ?- سه پیشروى مهم نصیب ذوالقرنین شد، اول نفوذ (و لشکر کشى) در سمت غرب، دوم نفوذ (و لشکرکشى) در سمت شرق، سوم هجوم به طرف بلاد کوهستانى و دشتهاى شمال شرقى براى جلوگیرى از یاءجوج و ماءجوج (قبایل وحشى بیابانى که در شمال شرقى مى زیسته اند) و ساختن (سد) بخاطر مسدود کردن راه تجاوز آنها(آیه ?? – ?? – ?? – ?? – ?? کهف)
    ?- ذوالقرنین طرفدار عدالت بود و از ظلم و ستم دورى مى کرد و از ضعفا و ناتوانان حمایت مى نمود(چنانکه از آیه ?? و آیه ?? به بعد سوره کهف که در مورد ساختن سد براى جلوگیرى از تجاوز قبایل وحشى است، استفاده مى شود)
    ?- او به خدا و آخرت ایمان داشت(چنانکه از آیه ?? و ?? و ?? سوره کهف بدست مى آید)
    ?- او حرص به ثروت اندوزى نداشت از اینرو پس از ساختن سد، مغلوبین خواستند مالى فراهم کنند و به او بدهند، او نپذیرفت و گفت :
    آنچه خدا به من عطا کرده مرا از اموال شما بى نیاز خواهد کرد(چنانکه آیه ?? سوره کهف به این مطلب دلالت دارد)

    این آیات دلیل محکمی بر پاک بودن و عادل بودن کوروش کبیر است. همین بس که قرآن کریم از او به عنوان یک مومن و عادل یاد کرده است.
    کوروش کبیر برای اولین بار ??? سال و اندی قبل از اینکه حضرت مسیح(ع) به دنیا بیاید، منشور حقوق بشر را برای ملل ایران منتشر کرد. تساوی زن، مرد، سیاه، سفید،زرتشت، یهود.
    کوروش کبیر به خاطر قانون حقوق بشرش(که در پست بعدی به طور مفصل شرح داده خواهد شد)، سیاست هایش و استراتژی های نظامیش به خوبی در بین مردم شرق و غرب شناخته شده است. تاثیرات کوروش کبیر علاوه بر روی افرادی همچون Thomas Jefferson(سومین رییس جمهور ایالات متحده – ????تا ????) حتی در دورترین نقاط دنیا از جمله ایسلند و مستعمرات ایالات متحده نیز مشاهده می شود.
    کوروش کبیر اولین حکومت دموکراتیک را بنا کرد، حکومتی که از دیدگاه او، یک سرباز با یک سیاستمدار دارای حقوق یکسانی بودند و هیچ تفاوتی از دیدگاه قانون نداشتند. و در واقع راز ماندگاری امپراطوری او نیز عمل به این بود.

    پس از تولد کوروش کبیر، پدربزرگش Astyages خوابی دید که مجوسیان(Magi) این خواب را نشانه این دانستند که نوه اش سرانجام سلطنت او را سرنگون خواهد کرد. او سپس به مباشرش، Harpagus، دستور کشتن بچه(کوروش) را داد.
    ولی Harpagus انسانی نبود که بتواند یک طفل را به قتل برساند پس یک روحانی شاهنشاهی، به نام Mithridates را احضار کرد و به او دستور داد که ترتیب این کودک را بدهد. ولی تقدیر انگار چیز دیگری بود، روحانی او را نزد خود نگه داشت و پرورش داد.
    زمانی که کوروش ?? ساله بود، Astyages با پسر در طی گفت وگو متوجه شباهت بین او و کودک شد. Astyages به Harpagus دستور داد تا در مورد کاری که با کودک انجام داده است، توضیح دهد و سپس اقرار کرد که او، کودک را به قتل نرسانده است.
    سپس Astyages اجازه داد که او به کنار والدینش، کامبوزیا (پدر کوروش – Cambyses) و ماندانا (مادرش – Mandane) باز گردد.
    کوروش با زنی به نام Cassandane ازدواج کرد. بر طبق نوشته بیستون، او برای کوروش ? پسر به نامهای کامبوزیا(که به نام کامبوزیای دوم شناخته میشد) و Smerdis به دنیا آورد. کوروش چندین دختر دیگر هم داشت که ? تای آنها، Artystone و دیگری آتوسا بودند. آتوسا بعدها با دایوش کبیر(پادشاه ایران) ازدواج کرد که آنها نیز صاحب فرزندی به نام خشایارشا(پادشاه ایران) شدند.

    در سن ?? سالگی، پدرش را از دست داد، پس از این واقعه کوروش پادشاه Anshan شد اما کوروش هنوز یک فرمانروای مستقل نبود. در طول سلطنت Astyages، امکان این وجود داشت که امپراطوری مادها بر اکثر خاور شرق از مرز Lydian(ناحیه ایی در ترکیه کنونی) در غرب به پارت ها و ایرانی ها در شرق حکمران شوند.
    Harpagus به علت کینه ایی که داشت، کوروش را متقاعد کرد که مردم ایران را برای شورش بر علیه حکومت فئودالی و حکومت مادها، آماده رزم کند.
    پس از آغاز شورش در تابستان ???ق.م یا ???ق.م، اولین جنگ کوروش رخ داد و با کمک Harpagus، کوروش نیروها را بر علیه مادها تا تصرف اکباتان در سال ???ق.م رهبری کرد(برای ? سال). که سرانجام تمام امپراطوری مادها را فتح کرد.
    زمانی که کوروش تاج و تخت مادها را در سال ???ق.م قبول کرد، عنوان پادشاه ایران (King of Persia) را برای عنوان خود برگزید.
    پیروزی کوروش بر مادها تنها شروع جنگهایش بود. Astyages با برادرش در Lydia، فرزند Alyattes، Nabonidus در بابل و Amasis دوم در مصر اتحاد بست و شایعه کرد که اینها میخواهند به نیروهای علیه کوروش اضافه شوند.
    دقیقا امپراطوری Lydianها مشخص نیست اما باید مکانی بین پادشاهی منقرض شده مادها توسط کوروش(???ق.م) و پیروزی هایش بر بابلی ها باشد(???ق.م). Lydianها ابتدا به شهری به نام Pteria در Cappadocia تحت امپراطوری هخامنشیان حمله کردند. Croesus (آخرین فرمانروای Lydianها) شهر را محاصره کرد و سپس مردمانش را به عنوان برده، اسیر کرد. در این بین ایرانی ها از مردم Ionia که قسمتی از پادشاهی Lydianها بودند، خواستند که بر علیه فرمانروایی خود قیام کنند. این پیشنهاد رد شد.
    و سپس کوروش نیروهای خود را برای عزیمت و آغاز جنگ آماده کرد، تعداد نیروهای کوروش با عبور از راه کشورهای امپراطوریش اضافه میشد. جنگ Pteria یک حرکت موثر بود، هر دو طرف در شب هنگام تلفات سنگینی را متحمل شدند. Croesus در صبحدم به سمت Sardis عقب نشینی کرد.
    Sardis غربی ترین و آخرین نقطه Lydian بود، Croesus در زمانی که در Sardis بود، درخواست نیروی کمکی به متحدانش فرستاد. اما در روزهای آخر زمستان، قبل از اینکه نیروهای متحدین اضافه شوند، کوروش کبیر کار را تمام کرد و جنگی را در داخل قلمرو Lydian آغاز کرد و Croesus را در پایتخت کشور خودش، Sardis محاصره کرد.
    اندکی بعد، جنگ Thymbra بین دو فرمانروایی، Harpagus هوشمند به کوروش پیشنهاد استفاده از شترهایی را در جلوی رزمجویانش داد. بوی این شترها، اسب های Lydianها را به شدت هراسان میکرد.
    استراتژی کار کرد و سواره نظام Lydianها در کمال آشفتگی پا به فرار گذاشتند. کوروش کبیر، Croesus را شکست داد و پایتخت را در Sardis تصرف کرد و قلمرو پادشاهی Lydianها را در ???ق.م فتح کرد. کوروش، زندگی Croesus را به او بخشید و او را به عنوان مشاور خود برگزید.
    پس از بازگشت به پایتخت، یک Lydian به نام Pactyes که جانش توسط کوروش بخشیده شده بود توسط خزانه Croesus به ایران فرستاده شد. اما اندکی پس از حرکت کوروش کبیر، Pactyes افرادی را برای ایجاد شورش اجیر کرد، شوروش بر علیه حاکم Lydian و با توصیه Croesus که باید عقاید مردم Lydian نسبت به وضع فعلی تغییر کند، ایجاد شد. کوروش کبیر یکی از فرماندهان خودش به نام Mazares را برای آرام کردن شورش، فرستاد ولی از Mazares خواست که Pactyes را سالم بازگرداند.
    به محض رسیدن Mazares به آنجا، Pactyes به Ionia فرار کرد، جایی که او شورشیان را اجیر کرده بود. Mazares به همراه نیروهای نظامی خودش به کشور یونان رفت و شهرهای Magnesia و Priene را تصرف کرد تا جایی که Pactyes را دستگیر کند و برای تنبیه به ایران بازگرداند.
    Mazares پیروزی های خودش را در آسیای صغیر ادامه داد ولی به علت نامعلومی در طی لشکرکشی اش به Ionia درگذشت. کوروش، Harpagus را برای کامل کردن فتح ها و پیروزی های Mazares به آسیای صغیر فرستاد. Harpagus شهرهای Lycia، Cilicia و Phoenicia را با استفاده از تکنیک سوراخ کردن دیوارها برای تصرف شهر که برای یونانی ها ناشناخته بود به تصرف ایران درآورد. او به فتح های این ناحیه در سال ???ق.م پایان داد و به ایران بازگشت.

    در سال ???ق.م، در انتهای مهر ماه، نیروهای کوروش کبیر تحت فرماندهی Gubaru، حاکم Gutium، به Opis در کنار رود دجله حمله کردند و بابلی ها را در طی یک شورش کوچک شکست دادند. با مطیع کردن Opis، ایرانی ها ناحیه وسیعی از سیستم کانالی بابلی ها را تحت کنترل خود درآوردند.
    چند هفته بعد، شهر Sipper بدون هیچ جنگی و با کمترین و یا هیچ مقاومتی از سوی مردم به تصرف درآمد. کوروش در مذاکرات با ژنرالهای بابلی پیشنهاد کرد که در قسمت هایی به توافق و مصالحه برسند تا به مواجهه نظامی نیانجامد. Nabonidus که در شهر مانده بود به سمت پایتخت، بابل، جایی که سالها به آنجا نرفته بود، فرار کرد.
    دو روز بعد، نیروهای Gubaru بدون هیچ مقاومتی از سوی نیروهای بابلی به بابل وارد شدند. هرودوت این شاهکار را تشریح میکند که، ایرانی ها رودخانه دجله را به سمت یک کانال منحرف کردند به طوریکه از سطح آب کاسته شد. که از این طریق به نیروها اجازه حرکت به سمت شهر را در نیمه شب میداد. سپس کوروش کبیر خودش به شهر وارد شد و Nabonidus را دستگیر کرد. او سپس به عنوان “پادشاه بابل، پادشاه سومر و آکاد از چهار سمت جهان” نامگذاری شد.
    پیش از فتح بابل توسط کوروش، امپراطوری بابل خود تعداد زیادی از امپراطوری ها را فتح کرده بود.
    قبل از ترک بابل، کوروش همچنین “فرمان استرداد” را صادر کرد. که باعث آزادی یهودیان تبعیدی میشد و اجازه زندگی و بازگشت به سرزمین خود را پیدا کردند.
    این تنها گوشه ایی بسیار کوچک از زندگی بزرگ کوروش کبیر بود، انسانی که نه تنها از نظر ذکاوت در حد بالایی به سر میبرد بلکه انسانیت و عدل را در بین مردم کشورهای امپراطوریش حاکم کرد.
    در مورد مرگ کوروش نظریه های متفاوتی وجود دارد. ولی مقبره وی هم اکنون در پاسارگاد است.
    پست بعدی در مورد قانون حقوق بشر کوروش کبیر است.


    نظر شما( )
    <      1   2   3      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    فَرَوَهَر چیست؟
    شاه دخت های ایران قبل از حمله اعراب به ایرن
    حکومتها و پادشاهان ایران همراه با بیوگرافی کامل هر یک از شاهان
    دستان تولد کورش
    مادها
    سخنانی از کورش بزرگ
    روایت یک پایتخت ایران
    معبد آناهیتا
    وصیت نامه کورش
    مختصری در مورد کورش ویک حرف زیبا
    مختصری از زندگی کورش بزرگ
    آخرین نبرد
    نقش زن در تاریخ ایران قبل از اسلام
    فرمان کورش بزرگ
    کورش کبیر که بود
    [همه عناوین(22)]

    بالا

      [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

    بازدید

    10868

    بازدید امروز

    30

    بازدید دیروز

    15


     RSS 


     درباره خودم


     لوگوی وبلاگ

    کورش بزرگ

     اوقات شرعی

     فهرست موضوعی یادداشت ها

    اشتراک